آیا هر کودکی که فقط از نظر درسی خوب باشد باهوش است؟
برای پاسخ به این سوال به یک نظربه اشاره می کنیم. نظریه هوش های چندگانه گاردنر:
گاردنر نظریه های سنتی هوش را مورد انتقاد قرار داد و اشاره کرد که آنها تمام توانایی های انسان را در بر نمی گیرند . این تئوری اشاره دارد که انسان ها دارای توانایی های متفاوت هستند ما فقط به فردی که از نظر درسی خوب است و هوش آکادمیک بالایی دارد نمی توانیم بگوییم باهوش. افراد داردای هوشهای چندگانه هستند و تمام این هوش ها هدر همه ما هست اما ترکیب این هوش ها در نزد افراد متفاوت است. یکی ممکن است در هوش منطقی-ریاضی قوی باشد و دیگری در هوش موسیقایی.
با این فرضیه معلمان و متخصصان تعلیم و تربیت بار سنگینی را به دوش خواهند داشت. اولین وظیفه ی آنان شناخت استعدادها و توانایی های دانش آموزان خود می باشد و قبول این نکته که آنها افرادی منحصر به فرد و بی همتا هستند و در گام دوم متناسب ساختن روش های تدریس با این استعدادهای متنوع می باشد.
این تئوری مورد استفاده ی بسیاری از مدارس در آمریکای شمالی و سایر نقاط جهان قرار گرفت و پیامدهای مثبتی را به همراه داشت. البته کسانی هم بودند که از کاربرد این تئوری در مدارس انتقادهای فراوانی نمودند به هر حال تأثیر مثبت این تئوری بر فرآیندهای آموزشی در مدارس به راحتی قابل انکار نیست اما این نظریه چیست؟
نظریه هوش های چند گانه :
تئوری هوش های چندگانه یک تئوری آموزشی است . در ابتدا ، این تئوری توسط روان شناسان معروف هاوارد گاردنر که هوش های مختلفی را در انسان تشریح نمود ، مطرح گردید گاردنر هشت نوع هوش را در انسان متصور می شد که عبارت بودند از :
۱- هوش زبانی،
۲- هوش منطقی-ریاضی،
۳- هوش فضایی،
۴- هوش جنبشی-حرکتی،
۵- هوش موسیقایی،
۶- هوش میان فردی،
۷- هوش بین فردی.
۸- هوش طبیعت گرایانه
گاردنر، اشاره می کند که هر فردی سطوح متفاوتی از این هوش های مختلف را از خود بروز می دهد . بنابر این می توان گفت که هر فردی دارای یک ساختار شناختی منحصر به فرد و بی همتا می باشد
گاردنر استدلال می کند که تعاریف سنتی از هوش ، به اندازه ی کافی توانایی های مختلف انسان را در بر نمی گیرد . از نظر گاردنر دانش آموزی که به راحتی ودر سریع ترین زمان ، جدول ضرب را یاد می گیرد، الزاماْ، خیلی باهوش تر از دانش آموزی که در تلاش برای یادگیری جدول ضرب می باشد ، نیست . این دانش آموز دوم ممکن است در سایر انواع هوش ها ، قوی تر از دانش آموز اولی باشد و بنابراین ممکن است موضوعات مختلف آموزشی را از طریق رویکردهای متفاوت دیگر ، بهتر هم یاد بگیرد و ممکن است در حوزه ای به غیر از ریاضیات بهتر از او هم عمل کند .
این تئوری اظهار می کند که به جای تأکید بر برنامه ی درسی یکسان و یکنواخت ، مدارس بایستی بر آموزش فرد– محور با برنامه ی درسی که در خور حال هر یک از دانش آموزان می باشد ، تأکید داشته باشد. این مسأله باعث می شود که دانش آموزان در آن حوزه هایی که ضعیف هستند ،پیشرفت چشم گیری داشته باشند.
با وجود این منتقدین ، تئوری گاردنر، مورد توجه اغلب متخصصان تعلیم و تربیت در خلال بیست سال گذشته قرار گرفته است، مدارس زیادی هستند که از تئوری هوش های چند گانه در برنامه ی درسی خود استفاده می کنند و همچنین بسیاری از معلمان هستند که از این تئوری در روش های تدریس خود بهره ی فراوانی برده اند . در این قسمت به توضیح هر کدام از این هوش ها می پردازیم .
هوش بدنی- جنبشی
این هوش با حرکت و انجام فعالیت های عملی سر و کار دارد . این هوش یعنی توانایی کنترل ماهرانه ی بدن و استفاده از اشیاء .کسانی که در این هوش قوی هستند، درک خوبی از حس تعادل و هماهنگی دست وچشم دارند .در این ، طبقه معمولاّ افراد در فعالیت های فیزیکی همچون ورزش ، رقص و… مهارت پیدا می کنند و اغلب فعالیت هایی را ترجیح می دهند که توأم با حرکات جسمی و فیزیکی باشد . آنان احتمالاْ به بازیگری و ایفای نقش علاقه ی خاصی خواهند داشت . افرادی که در این هوش قوی هستند ، معمولاْ از طریق فعالیت های جسمی ، در قیاس با فعالیت های خواندن و گوش دادن و… بهتر یاد می گیرند . آنان امور مختلف را از طریق فعالیت های بدن به خاطر می آورند و علاقه ای به یاد آوری آن مطالب از طریق لغات و اصطلاحات ،(حافظه ی کلامی ) و تصاویر ( حافظه ی دیداری ) ندارند . این هوش نیازمند مهارت های خاصی برای آماده شدن جهت انجام فعالیت های حرکتی ، همچون آن مهارت هایی که برای ورزش، جراحی، هنر پیشگی، مهندسی کامپیوتر و … لازم است ، می باشد .
افرادی که در این طبقه قرار دارند معمولاْ شغل های زیر را ترجیح می دهند :
ورزشکار حرفه ای، بازیگر، جراح، کمدیان، نظامی، صنعت گری، معلم تربیت بدنی و..
هوش بین فردی
این هوش شامل تعامل با سایر افراد می شود . افرادی که در این طبقه قرار می گیرند ، معمولاْ افرادی برون گرا[۱۹] می باشند و به واسطه ی میزان حساسیت به حالات، احساسات، خلق و خو و انگیزه های سایر افراد در این گروه طبقه بندی می شوند . هوش بین فردی یعنی توانایی ارتباط برقرار کردن با دیگران و فهم آنها . کسانی که در این هوش قوی می باشند سعی می کنند مسائل را از نقطه نظر دیگران نظاره کنند تا در یابند آنان چگونه می اندیشند و احساس می کنند . آنان معمولاْ توانایی خارق العاده ای در درک احساسات مقاصد و انگیزه های سایر افراد دارند . آنها مهمولاْ از مهارت های کلامی و غیر کلامی به خاطر ارتباط برقرار کردن با دیگران استفاده می کنند . این افراد به طور مؤثری با دیگران تعامل داشته و با آنها همدردی می کنند . این گونه افراد از طریق فعالیت کردن با دیگران ، مطالب و موضوعات مختلف را بهتر وسریع تر یاد می گیرند و اغلب از بحث و گفتگو لذت می برند .
مهارت های آنان شامل موارد زیر می شود :
دیدن مسائل از نقطه نظر دیگران ، گوش کردن، همدلی ، درک خلق و خو و احساسات دیگران ، مشورت ،همکاری با گروه ، ایجاد ارتباط مؤثر با دیگران ، اعتماد سازی و حل وفصل آرام مشکلات و درگیری ها .
افرادی که در این هوش قوی می باشند معمولاْ این گونه شغل ها را ترجیح می دهند :
سیایت مدار ، مدیر ، معلم ، فعالان اجتماعی ، دیپلمات ، مشاور ، فروشنده ، مدیر روابط عمومی و تاجر.
هوش کلامی _ زبانی
این نوع هوش اشاره به توانایی استفاده از کلمات و زبان دارد . هوش کلامی – زبانی با مسائلی از قبیل فعالیت با لغات و اصطلاحات ، صحبت کردن و نوشتن سرو کار دارد .
افرادی که در این هوش قوی هستند ، مهارت های شنیداری تکامل یافته ای دارند و معمولاْ سخنوران برجسته ای هستند . به طور نمونه این افراد ، در مهارت خواندن ، نوشتن ، داستان گوئی و به خاطر سپردن لغات و اصطلاحات عملکرد خوبی دارند .آنان از طریق خواندن ، نوشتن ، یادداشت برداری ، گوش کردن به سخنرانی ها و بحث و گفتگو مطالب را بهتر و سریع تر می آموزند . همچنین این گونه افراد به راحتی سایر زبان ها را نیز می توانند یاد بگیرند و دارای حافظه ی کلامی نسبتاْ خوبی میباشند .
مهارت های این افراد شامل :
گوش دادن ، حرف زدن ، قصه گویی ، توضیح دادن ، تدریس ، استفاده از طنز ، درک قالب و معنی کلمات ، یادآوری اطلاعات و تحلیل و کاربرد زبان می شود .
افرادی که در این هوش قوی هستند معمولاْ این شغل ها را ترجیح می دهند :
سیاست مدار ، نویسنده ، فیلسوف ، وکیل ، معلم ، مترجم و روزنامه نگار .
هوش منطقی – ریاضی
هوش منطقی – ریاضی یعنی توانایی استفاده از استدلال ،منطق و اعداد . این هوش با استدلال های منطقی ، استقرایی [انتزاعی، استنباطی و اعداد سر وکار دارد .
طبق تئوری گاردنر افرادی که در این هوش قوی هستند به طور طبیعی در ریاضیات ، شطرنج ، برنامه ریزی کامپیرتر و سایر فعالیت های منطقی و عددی بهتر از سایرین عمل می کنند . اما در عین حال بسیاری از تعاریف سنتی هوش تأکید کمتری بر توانایی در حل مسائل ریاضیات و قابلیت های استدلال ، باز شناسی الگوهای انتزاعی ، تفکر ، بررسی عملی ، و توانایی حل مسائل پیچیده داشته اند .
آنهایی که به طور خود کار با این هوش و با مهارت در ریاضیات قرین هستند ، با این استدلال که توانایی منطقی ، به شدت با توانایی زبانی مرتبط می باشد نه توانایی ریاضیات، این هوش را مورد انتقاد قرار داده اند
افرادی که در این هوش قوی هستند دارای این مهارت ها می باشند :
حل مسأله ، طبقه بندی اطلاعات ، کار کردن با مفاهیم انتزاعی ، توانایی استدلال کردن ، انجام محاسبات پیچیده ی ریاضیات و کار کردن با شکل های هندسی .
افرادی که در این هوش قوی هستند این شغل ها را ترجیح می دهند :
دانشمند، ریاضی دان، مهندس و حسابدار.
هوش درون فردی
این هوش یعنی توانایی درک خود ، و آگاه بودن از حالات درونی خود . در واقع این هوش با فعالیت های درون گرایانه و خود بازتابیسر وکار دارد. آنهایی که در این هوش قوی هستند، نوعاْ افرادی درون گرا می باشند وترجیح می دهند که به تنهایی به فعالیت بپردازند. آنها اغلب خود آگاهی بالایی دارند و برای فهم احساسات، عواطف، اهداف و انگیزه های خود ، قابلیت بالایی دارند. این گونه افراد اغلب علاقه ی زیادی به مطالعات و جستجوهای تفکر محور، همچون فلسفه دارند. زمانی که به این افراد اجازه داده شود تا روی موضوع خود تمرکز داشته باشند، آن مطلب را بهتر می آموزند.
مهارت های این افراد شامل :
تشخیص نقاط قوت و ضعف خود ، درک و بررسی خود ، آگاهی از احساسات درونی ، تمایلات و رویاها ، ارزیابی الگوهای فکری خود ، با خود استدلال و فکر کردن ، درک نقش خود در روابط با دیگران می باشد .
افرادی که در این هوش قوی می باشندترجیح می دهند این شغل ها را انتخاب کنند :
فیلسوف ، روان شناس ، پژوهشگر ، نظریه پرداز ، متخصص الهیات ، نویسنده .
هوش فضایی
این هوش با قضاوت فضایی سرو کار دارد . افرادی که در این هوش قوی می باشند ، نوعاْ به لحاظ ذهنی به تصور کردن و دستکاری موضوعات مختلف ، عملکرد بالایی دارند . آنان حافظه ی دیداری بسیار مطلوبی دارند وبه طور خارق العاده ای افرادی مستعد و توانا می باشند . آنهایی که در هوش فضایی قوی هستند معمولاْ دارای قدرت رهبری بالایی می باشند .
برخی از منتقدان ، ادعا می کنند که بین توانایی های فضایی و توانایی های ریاضی ، همبستگی بالایی وجود دارد . در واقع این منتقدان با این استدلال در پی رد تفکیک این دو هوش می باشند .
فهم کامل این دو هوش مانع مطرح شدن چنین انتقاداتی می شود . به هر حال این هوش کاملاْ با توانایی های ریاضی و دیداری مطابقت ندارد ، گرچه این دو هوش در برخی ویژگی ها با هم مشترک هستند ، اما به راحتی توسط عوامل مختلف از هم قابل تفکیک هستند .
افرادی که در این هوش قوی هستند ، دارای این مهارت ها می باشند :
ساختن پازل، درک نمودارها و شکلها، حس جهت شناسی خوب، طراحی، نقاشی، ساختن استعاره ها و تمثیل های تصویری ، دستکاری کردن تصاویر، و تفسیر تصاویر.
این گونه افراد این شغل ها را ترجیح می دهند:
مهندس، معمار، هنرمند، دریا نورد، مجسمه ساز، طراح و مکانیک.
هوش موسیقیایی
هوش موسیقیایی یعنی توانایی درک و تولید موسیقی. این هوش با آهنگ، موسیقی و گوش دادن به آن سر وکار دارد. آنهایی که دارا ی سطح بالایی از هوش موسیقیایی می باشند، حساسیت زیادی به اصوات، ریتم ها، نت ها و موسیقی از خو نشان می دهند. آنها به طور معمول قادر به آواز خواندن، نواختن ابزار آلات موسیقی و ساخت موسیقی می باشند
از آنجا که مؤلفه های شنیداری بسیار قوی در ارتباط با این هوش وجود دارد ، آنهایی که در این هوش قوی می باشند می توانند از طریق سخنرانی، مطالب و موضوعات مختلف را بهتر یاد بگیرند . بعلاوه آنها اغلب از آهنگ ها و ریتم ها برای یادگیری و به یاد سپاری استفاده می کنند و با نواختن موسیقی هم می توانند به این هدف مهم نائل آیند .
مهارت های این افراد شامل:
آواز خواندن، نواختن ابزار آلات موسیقی، تشخیص الگوهای آهنگین ، آهنگ سازی ، به یاد آوردن ملودی ها و درک ساختار و ریتم موسیقی می باشد.
این گونه افراد این شغل ها را ترجیح می دهند:
موسیقی دان، خواننده، آهنگ ساز، رهبر ارکستر
هوش طبیعت گرایانه
این هوش با طبیعت و ارتباط دادن اطلاعات به محیط طبیعی یک شخص سر و کار دارد. این هوش هشتمین هوشی است که از طرف گاردنر در سال ۱۹۹۶ مطرح گردید. گفته می شود افرادی که در این هوش قوی هستند، حساسیت بالایی به طبیعت و محیطی که در آن هستند، دارند. توانایی رشد و پرورش گونه های مختلف جانوری و گیاهی، آرامش داشتن در مراقبت و اهلی کردن حیوانات از ویژگی های این افراد می باشد. همچنین آنها ممکن است قادر به تشخیص تغییرات آب و هوا و سایر عملکردهای مشابه در محیط پیرامون خود باشند . علاوه براین آنان در طبقه بندی گونه های مختلف زیست محیطی مهارت بالایی دارند .افرادی که در این هوش قوی می باشند زمانی که موضوع یا مطلب شامل جمع آوری اطلاعات و تجزیه و تحلیل از طبیعت و دارای ارتباطی نزدیک با اموری که در طبیعت مهم و برجسته هستند باشد، بهتر آن مطالب را یاد می گیرند .
آنان اغلب از مطالب ناآشنا یا مطالبی که در ارتباطی کم، یا اصلاْ ارتباطی با طبیعت ندارند ، لذت نمی برند، لذا توصیه می شود که یاد گیرندگان طبیعت گرا بایستی بیرون از کلاس درس و حتی المقدور در دل طبیعت مطالب را یاد بگیرند
کاربردهای تئوری هوش های چند گانه در آموزش :
در گذشته مدارس بر پیشرفت هوش منطقی – ریاضی و زبانی تأکید می نمودند (خواندن و نوشتن ). گاردنر خاطر نشان ساخت که دانش آموزان به واسطه ی گستره ی وسیعی از آموزش، جایی که معلمان از روشها تمرین ها و فعالیت های مربوط به تمام دانش آموزان (نه فقط آنهایی که در هوش منطقی – ریاضی و زبانی قوی هستند)، بهره می گیرند ،یادگیری بهتری خواهند داشت
کاربرد نظریه ی هوش های چند گانه، در آموزش بسیار زیاد می باشد. گستره ی این تئوری از معلم، زمانی که با دانش آموزانی که دچار مشکل می شوند، مواجه می شود و رویکردهای متفاوتی برای تدریس مواد آموزشی به کار می گیرد تا یک مدرسه که از این تئوری به طور کامل به عنوان یک چارچوب استفاده می کند، همه را در بر می گیرد
گاردنر مطالعه ای را روی ۴۱ مدرسه که از این تئوری استفاده می کردند، انجام داد و نتیجه گرفت که دراین مدارس فرهنگ کار و فعالیت سخت، احترام و مراقبت از هم وجود دارد، معلمان و دانش آموزان با هم مشارکت داشته و از هم یاد می گیرند .کلاس های درس، دانش آموزان را از طریق انتخاب های اجباری[۴۳]، اما معنا دار درگیر فعالیت می کنند.
فواید کاربرد تئوری هوش های چند گانه در مدارس:
۱- شاید شما در حالت کلی تواناییهای ذهنی را به عنوان کشیدن یک تصویر ، آواز خواندن ، گوش دادن به یک موسیقی و دیدن یک نمایش در نظر بگیرید . این فعالیت ها درست به اندازه ی نوشتن و حل مسائل ریاضیات برای یادگیری، امری حیاتی می باشد . مطالعات نشان می دهد که بسیاری از دانش آموزان که درآزمون های سنتی عملکرد پایینی دارند، زمانی که تجارب کلاس درس، فعالیت های هنرمندانه، ورزشی، موسیقی و… را با هم به نحو مطلوبی ادغام می کند، آن دانش آموزان به فرآیند یادگیری، علاقه ی شدیدی پیدا کرده و عملکرد بالایی از خود نشان میدهند.
2- شما با کاربرد این تئوری قادر خواهید بود فرصت هایی را برای یادگیری صحیح بر اساس نیازها ، علایق و استعداد دانش آموزان خود فراهم سازید. دانش آموزان به فعالیت های بیشتری می پردازند و به یادگیرندگانی تبدیل می شو ند که مدام درگیر امر یادگیری هستند و فعالانه در فرآیند آن شرکت می کنند .
3- مشارکت والدین و جامعه در فرآیندهای آموزشی مدرسه افزایش می یابد .
4- فرصتی برای دانش آموزان ایجاد می شود تا نقاط قوت خود را بروز دهند . این مسأله می تواند منجر به افزایش حس خود- ارج نهی در دانش آموزان شود .
5- هنگامی که شما به منظور افزایش فهم دانش آموزان تدریس می کنید ، دانش آموزان شما تجارب آموزشی مثبتی را به دست می آورند و توانایی ایجاد راه حل ها را برای مسائل مختلف در زندگی به دست می آورند .
6- دانش آموزان کنترل زیادی روی هر آن چه که یاد می گیرند و نحوه ی یادگیری آن دارند .
7- دانش آموزان به مفهوم بالاتری از مسئولیت پذیری نائل می شوند .
8- دانش آموزان به لحاظ تفکر انتقادی ، سازماندهی وارزشیابی اطلاعات و ارائه ی دانش جدید به شیوه ی خلاق ، پیشرفت چشم گیری خواهند داشت .
9- نظام های آموزشی که این تئوری را به کار گرفته اند ، ادعا میکنند که این تئوری تعداد زیادی از راهبردهای موفق تدریس و یادگیری را به شکل جامعی با هم ترکیب و ادغام کرده و اغلب دانش آموزان، راههایی را برای موفقیت در یادگیری پیدا می کنند.
10- به معلمان در ایجاد هر چه بیشتر تجارب آموزشی فردی متنوع کمک می کند.
11- به معلمان کمک می کند تا تجارب آموزشی خود- انگیخته را ایجاد نمایند و این امر کمک می کند که مفهوم سیال و روان بودن[۴۵] در کلاس های درس ارتقاء پیداکند .
12- باعث می شود که معلمان ارزشیابی خردمندانه ای از استعداد های طبیعی دانش آموزان داشته باشند .
بنابراین:
با توجه به آنچه گذشت می توان بیان کرد که هوش برخلاف دیدگاه سنتی یک توانایی ذهنی محدود نیست، بلکه عبارتست از توانایی حل مسایل و مشکلات یا ایجاد راه حل ها و نتایجی جدید که در یک یا چند فرهنگ ارزشمند است. انسان دارای هوش های مختلفی می باشد ، لذا مربیان و متخصصان تعلیم و تربیت، باید دیدگاه و چارچوب ذهنی خود را تغییر داده و به تفاوت های ذهنی افراد و علایق و نیازهای آنان توجه خاص داشته باشند و فر آیند های آموزشی را متناسب با نیازهای دانش آموزان خود سازند. ما در حوزه ی تعلیم و تربیت از این تئوری چه در سطح کلان یعنی برنامه ی درسی در سطح ملی و چه در سطح خرد یعنی کلاس درس و توسط معلم استفاده های زیادی داشته ایم. این تئوری فواید زیادی هم برای معلمان و هم برای دانش آموزان و فرآیند یادگیری خواهد داشت و غفلت از آن پیامدهای منفی را به دنبال خواهد داشت .